NIENORNINIEL

برای همه افسانه بود اما برای من...همه چیز!

نیه نور

شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۷، ۰۲:۳۱ ب.ظ

من کیستم؟
من آن بانوی تنها یم که آرامش را در چشمان پر دردش خواهی یافت!
و من آن بانوی تنهایم...
آن که در مقابل دیدگان پروردگارش با برادرش پیوند زناشویی بست...
و من آن کسی هستم که گول خورده بود!
و آن کسی هستم که به دنبال هم خونش میگشت...
هم خونی که در تمام مدت در مقابلم گام برمیداشت...
آه!آه که نفرینی مرگبار بر دوش منو تو بود...
نفرینی که از آن ظلمت میبارید...
به راستی که این خود شیطان بود که نظاره گر بخت بد من و تو بود...
و تو تورامبار من!
ای ارباب تقدیر...
تو برادر من بودی....
در کنارت شاد بودم...
گویی کلماتی که به من میگفتی در بلوری شفاف پیچیده شده بود...
و قلبم را به تپش می انداختی...
و من سرنوشت شومی را که نصیبمان شده را می نگرم...
آن قدر گریستم که بانوی اشک ها نام گرفتم...
آری!
من نیه نور هستم!
دختری از نژاد جوانمردی به نام هورین!
پدری که هیچگاه لایق دیدار با او نبودم و قلبم به درد آمد وقتی فهمیدم لحظه به لحظه ی این زندگی شوم من را با چشمان مورگوت دیده و با گوش هایش شنیده!
ناله میکنم...زجه میزنم...اشک میریزم...و آنگاه مرگ را در مقابل چشمان بارانیم میبینم...
آری!من نیه نورم!


  • Melissa m.m

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی